نویسنده: مهتاب محبوب
به گمنامان انقلابی جنبش ژینا که نامشان رمز ما خواهد ماند
در سومین سالگرد خیزش انقلابی «ژن، ژیان، آزادی»، و در مواجهه با نسلکشی فلسطینیان در غزه که بهصورت زنده برای جهان پخش میشود، بمباران دوازدهروزۀ «خانه» و فانتزی نجات و مهندسی اقتدار (وامگرفته از هیمن رحیمی) استیصال اگر غالبترین احساس ما نباشد یکی از اصلیترین عواطفی است که تجربه میکنیم. چنانکه رفیقی سوری در تظاهراتی به حمایت از انقلاب ژینا در ایران گفت «ما از این امتیاز برخوردار نیستیم که رو برگردانیم»، ناچاریم که با همۀ استیصال بر دوش، علاوه بر جمهوری اعدامی، چشم در چشم گفتمانی بدوزیم که حالا لازم میبیند با دفاع از شعار «مرد، میهن، آبادی» به «قشر ایراندوست» بگوید «باید از فمینیسم استفاده کند، چون این گفتمان متعلق به خودش است»، گفتمانی که دوگانهای جنسیتی را بازتولید میکند، پتانسیل انقلابی «زن»* را با همارز خواندن او با مرد میزداید و به سیاق وضع موجود احزاب کورد را «به اصطلاح کردی و در حقیقت ضدکردی» میخواند تا از خواستشان برای خودمختاری و بازشناسایی سیاسی مشروعیتزدایی کرده باشد. ناگزیریم که در برابر این استیصال، لحظههایی را فرا بخوانیم که طغیان علیه همۀ به حاشیه راندهشدنها را ممکن کرده بود، لحظههایی انقلابی که شعلۀ همبستگی و بازشناسایی متقابل را روشن کردند و افق همافزایی مبارزهها در گرهگاههای مختلف ساختارهای ستم را گشودند. در این میان، بار مضاعفی بر دوش نیروی چپ در ایران است. از یکسو، راست با استدلالهایی که در مقاله خواهد آمد مدام در هر حال متهمکردن این نیرو به همدستی در تحقق و تداوم وضع موجود است و از سوی دیگر، رویکردهای خاص درون این جریان امکان شناسایی نیروهای دارای پتانسیل ایجادِ تغییر اجتماعی بنیادین و همبستگی با آنها را محدود کرده است. مقالۀ پیش رو که در همایش دیدبان آزار سال 1403 ارائه شد و به مناسبت سومین سالگرد انقلاب ژینا با تغییراتی جزئی بازنشر میشود، میکوشد با مرور مختصر تاریخ چپ در ایران، لحظههایی را برجسته کند که زنان پای ستم جنسی را به زمین مبارزه سنتی نیروی چپ کشاندند و نقطۀ تقاطع دو بُردارِ ستم را آشکار ساختند.
.......
«مردم یک کشور چه انتظاری میتوانند داشته باشند؟ رفاه، رفاه، رفاه ... »
این سخنان سارینا اسماعیلزاده در ویدئویی در یوتیوب است که در آن از نگرانیها، آرزوها و شادیهای نوجوانان ایرانی و همچنین فقدان آزادی و حقوق زنان میگوید. این دانشآموز 16ساله در اعتراضات روز سیام شهریور در کرج بر اثر ضربوشتم شدید نیروهای امنیتی و آسیب به سرش جان باخت. انقاب «ژن، ژیان، آزادی» که وضعیت موجود را از هر جنبه از حجاب اجباری گرفته تا تبعیض ملی و اتنیکی به چالش کشید، سیاست و جامعۀ ایران را از بیخ و بن لرزانده است. پس از انتشار خبر جانباختن ژینا، تظاهراتی توسط فعالان حقوق زنان از مقابل بیمارستان کسری در تهران، آغاز و بهسرعت سرکوب شد. در مراسم تشییع جنازه ژینا در شهر سقز، زنان با برداشن روسری و سردادن شعار «ژن، ژیان، آزادی»، شعلۀ خیزشی انقلابی را روشن کردند. شعاری که پس از مدت کوتاهی هم به زبان فارسی و هم به زبان کوردی و دیگر زبانهای ملتهای ساکن ایران طنینانداز شد و تا ماههای بعد پژواک آن ادامه یافت. خاستگاه و پیشینۀ این شعار به عرصۀ عمومی راه یافت و تسلط آن نیروهای سیاسی از سلطنتطلب تا چپهای رادیکال را موظف به موضعگیری در مقابل این قطبنمای انقلاب کرد. این شعار ریشه در آموزههای حزب کارگران کوردستان (پ.ک.ک) دارد، حزب چپی که در سال 1978 در ترکیه توسط عبدالله اوجالان و جمع کوچکی از همرزمانش تشکیل شد و از اواسط دهۀ 80 میلادی زنان را به پیوستن به مبارزات خود تشویق کرد، چرا که معتقد بود «آزادی کوردستان بدون آزادی زنان میسر نخواهد شد». چپ در ایران اما سابقهای طولانی در اولویتندادن به موضوع آزادی زنان، و همچنین نادیدهگرفتن مسئلۀ ملی به نفع «مبارزه طبقاتی» دارد. این مقاله تلاشی است برای ترسیم روندهای درون چپ ایران -در گستردهترین معنای آن- در رابطه با جنبش انقلابی اخیر که پس از یک جنایت حکومتی در تلاقی جنسیت، ملیت و مذهب نطفه بست. با ارائه مروری بسیار کوتاه از مبارزات چپ ایران از زمان انقلاب 1357در چارچوب تحولات اجتماعی-اقتصادی و تغییرات گفتمانی در ایران، قصد دارم به عاملیتهایی که در روایتهای سنتی چپ غایباند و نقش بالفعل و بالقوۀ آنها در انقلاب «ژن، ژیان، آزادی» بپردازم. من منحصراً روی فعالان و جنبشهای داخل کشور تمرکز خواهم کرد. علیرغم حضور پررنگتر سازمانها، احزاب و گرایشهای چپ در دیاسپورا، که تا حدودی با استقرار رژیم اسلامی مجبور به ترک کشور و زندگی در تبعید شدند، بررسی تأثیر آنها بر اعتراضات، جنبشها و سازماندهیهای داخل کشور غیرممکن است. این امر عمدتاً به دلیل جرمانگاری هرگونه همبستگی و ارتباط میان فعالان داخل و خارج از کشور توسط جمهوری است که افراد مرتبط با فعالان خارج را به جاسوسی متهم میکند، اتهامی که میتواند مجازات اعدام به همراه داشته باشد.
چپ ایران و شکست آن پس از انقلاب ۱۳۵۷
در سالهای منتهی به انقلاب ۱۳۵۷، چپ ایران -علیرغم سرکوب دائمی، دستگیری و قتل رهبرانش توسط ساواک، نیرویی قوی در میان اپوزیسیون رژیم پهلوی بود و بهویژه در میان طبقۀ تحصیلکرده، مدرن و متوسط آن زمان محبوبیت بالایی داشت. با وجود تنوع در گرایشها و استراتژیهای ایدئولوژیک، میتوان نیروهای چپ را براساس نحوۀ نگرش آنها به قدرتِ دولتی در حال ظهور از پس انقلاب 1357، تقریباً به دو گروه طبقهبندی کرد. از یک سو، حزب توده (حزب کمونیست ایران) با محوریت اتحاد جماهیر شوروی و اکثریت فدائیان خلق وجود داشت. چریکهای فدایی خلق ایران (تأسیس در سال 1349) که در زمان رژیم پهلوی بهعنوان سازمان زیرزمینی چپ پیشرو بود، استراتژی مبارزۀ مسلحانه خود را کنار گذاشت و نام خود را به سازمان فدائیان خلق تغییر داد. این سازمان بهسرعت به دو بخش تقسیم شد: یک سازمان «اقلیت» رادیکال و یک «اکثریت» طرفدار شوروی و بهدنبال اتحاد با بلوکهای «مترقی» رژیم اسلامی در حال ظهور. از سوی دیگر، اقلیت فدایی و بسیاری دیگر از احزاب کوچک مارکسیست امیدوار بودند که رژیم را سرنگون کنند و این انقلاب را به یک انقلاب سوسیالیستی مبدل کنند (کرونین، 2013). چپها با وجود مشارکت گسترده در پیروزی انقلاب و همکاری برخی گروههای آن با رژیم نوظهور اسامی، نهتنها سهمی از قدرت سیاسی به دست نیاوردند، بلکه شکست، افول و حذف را تجربه کردند. برای نمونه، در انقلاب 57، رهبران چپگرای اعتراضات کارگری با ایدۀ ادارۀ شورایی، کمیتههای اعتصاب را سازماندهی و مطالبات معوقۀ جامعۀ کارگری را دنبال میکردند، چنانکه به محو «سازمان کارگران ایران» که جزء آخرین تشکلهای حکومتساخته در دوران پهلوی بود انجامید. حکومت مستقر جدید این خودسازماندهی را برنتابید و طی یک تسویهحساب «انقلابی»، نیروهای وابسته به حزب جمهوری اسلامی از جمله علیرضا محجوب، در خرداد ماه ۵۸ بعد از نماز جمعه به سمت خانه کارگر حرکت کردند و این ساختمان را به تصرف خود درآورند.
عاوه بر سرکوب شدید و مستمر از سوی رژیم و فروپاشی اتحاد جماهیر شوروی، که نشاندهنده شکست پروژۀ بلشویکی و ظهور جهانی نئولیبرالیسم است، شکست چپ به این نسبت داده شده که نتوانسته از آزادیهای دموکراتیک و حقوق زنان و دیگر اقلیتها در برابر حملات اسلامگرایان دفاع کند. چپْ این حقوق را در پیوند با ایدئولوژی «غربی»، «استعماری» یا «بورژوایی» دانسته و به این بهانه از آنها دفاع نکرده است (کرونین، 2013). این موضوع اثر خود را برای چندین دهه در میراث جنبش چپ برای چند دهه بر جای گذاشت. با این حال، گفتمانهای چپگرایانه ضدامپریالیستی مبتنی بر شعارهای برابری، عدالت اجتماعی، ریشهکن کردن فقر و ماهیت بازتوزیعی دولت «محکوم به درآمدهای نفتی»، در تمام سالهای جنگ ایران و عراق، فراگیر باقی ماندند. با تداوم جنگ و میلیتاریزه شدن زندگی روزمره، هرگونه فعالیت سیاسی ممنوع شد و این دوره با اعدام دستهجمعی و پنهانی بیش از 5000 زندانی سیاسی و از جمله چپگرایان سکولار و مسلمان در طول تابستان سال 67 به پایان رسید. زندانیانی که در حال گذراندن دوران محکومیت خود بودند در بیدادگاههای چنددقیقهای به مرگ محکوم شدند، به قتل رسیدند و در گورهای بینشان بدون اطلاع خانواده دفن شدند. مردگان و گورها هم در امان نیستند و در برهههای مختلف، حکومت به این «قطعههای سوخته» که شواهد جنایت و امکان مستندسازی برای دادخواهی را در خود دارند، حمله میکند که آخرین مورد آن تخریب قطعه 41 بهشت زهرا و تبدیل آن به پارکینگ است.
پس از جنگ، دولت ایران تحت تاثیرات جهان نئولیرال خود را در فضای وسیعتری برای بازسازی یافت و بهشکلی آشکار نهادهای خود را از نو ساماندهی کرد. هدف از این نوسازیهای ساختاری شامل خصوصیسازی، مقرراتزدایی، انضباط مالی و کاهش تعرفهها، تلاش برای احیای سرمایۀ ملی و تثبیت/تحمیل مجدد نظم طبقاتی بود. رقابت بین دو جناح سرمایهدار در حال ظهور با ایدئولوژی اسلامی دموکراتیک تحت تاثیر لیبرالیسم جهانی (که بعداً توسط اصلاحطلبان ارائه شد) و نهادهای نظامی که اسلام «انقلابی» را نمایندگی میکردند، منجر به سازماندهی مجدد نهادهای دولتی و همچنین سازمانهای جامعۀ مدنی شد (ولدبیگی، 2022). در سال 1376، انتخاب خاتمی بهعنوان سیاستمدار اصلاحطلب به ریاستجمهوری، برای اولینبار پس از سال 1357، فرصتی سیاسی را برای تغییر و احیای جامعۀ مدنی -از جمله نیروهای چپ- فراهم کرد. جامعۀ مدنی در ایران از سازمانهای غیردولتی (NGO) سرشار شد، سازمانهایی که از اوایل دهۀ 1990 در سراسر کشورهای جنوب جهانی برای جبران ناتوانی دولتهای ملی و محلی در ارائۀ خدمات عمومی -ناشی از اجرای برنامههای تعدیل ساختاری توصیهشده از سوی بانک جهانی و صندوق بینالمللی پول- به وجود آمده بودند (صفاری، 1396). امکان فعالیت داوطلبانه در چارچوب این نهادهای غیرانتفاعی و خیریه، برای بسیاری امکان نوعی مشارکت اجتماعی را فراهم آورد که تا پیش از آن وجود نداشت یا بهصورتی کاملا غیررسمی سازماندهی میشد. بهتدریج نیروهای اجتماعی در قالب نهتنها نهادهای غیرانتفاعی بلکه جنبشهای کارگری، دانشجویی و زنان و بعدها در جریان قیام اخیر بهعنوان کمیتههای محلی خودسازمانیافته پدیدار شدند. در این نوشتار، من گرایشهای غالب در چپ بهطور کلی را مرور میکنم و اینکه کدام عاملیتها در این جنبش و بعداً در انقلاب «ژن، ژیان، آزادی» نمود پیدا کردند.
«چپ ضدامپریالیستی»، «چپ اقتصادگرا» و فراتر از آن
در اینجا از طبقهبندی پیشنهادی کامران متین، نظریهپرداز روابط بینالملل، بر اساس تمرکز استراتژیک مبارزه استفاده میکنم تا دو گرایش اصلی در چپ ایران را تعریف کنم: «چپ ضدامپریالیست» و «چپ اقتصادگرا». در حالی که اولی سنت حزب تودۀ استالینیستی را اقتباس کرده و آنتیامپریالیسم ظاهری جمهوری اسلامی را در اولویت قرار داده است، دومی بر «مبارزۀ ضدسرمایهداری در ایران با غفلت نسبی از مسائل ملی و جنسیتی» تمرکز دارد. با این حال هر دوی این گرایشها، طبقۀ کارگر را عامل انحصاری هرگونه «تحول سیاسی مترقی رادیکال در ایران» میدانند (متین، 2020). چپ ضدامپریالیست -یا چپ «محور مقاومت»- معتقد است که هرگونه مخالفت و اعتراض علیه حکومت ایران توسط قدرتهای امپریالیست غربی، عمدتاً ایالات متحده آمریکا که از فروپاشی سوریه و تجزیۀ ایران سود میبرند، تاثیر گرفته است. بنابراین، از یکسو، هرگونه مقاومت از سوی اقلیتهای ملی بهعنوان تهدیدی برای «تمامیت ارضی» و جرم علیه امنیت ملی تلقی میشود؛ از سوی دیگر هر نوع اعتراضی که به تضعیف حکومت در ایران میانجامد باید تا روزی که ایران از فشار امپریالیستی رها شود، متوقف شود و در نتیجه عاملیت ایرانیان و هرگونه امکان تغییر از درون از بین میرود. آنها با ترویج شعارهای عدالت اجتماعی و برابری، در اعتصابات و اعتراضات سازمانیافت کارگران نیز مداخله کرده و سعی در منحرفکردن شعارها و دزدیدن مبارزات مستقل کارگری دارند (نگاه کنید به نمونۀ سندیکای کارگری کارخانۀ نیشکر هفتتپه، 1396- فلاخن،2021). این چپها در سطح بینالمللی، با درک انتزاعی و غیرلایهمند از امپریالیسم، نه در قبال امپریالیسمهای روسی و چینی و نه در برابر مداخلات منطقهای ایران در عراق، سوریه و یمن، مواضع مشابهی با موضوعشان در برابر امپریالیسم غربی ندارند (ترکمه، 2023). در پروسۀ انقلاب «ژن، ژیان، آزادی» و با هژمونیک شدن مسئلۀ ملی و بهویژه مسئله کورد، بسیاری از بخشهای این گرایش علناً در کنار رژیم ایستادند. «چپ اقتصادگرا» اما -که متین آن را با مسامحه به کار میبرد- گرایشها و نهادهای مختلفی را دربر میگیرد. درنتیجه نئولیبرالیزهشدن و «صنعتزدایی زودهنگام» در بسیاری از کشورهای جنوب جهانی، فیگور مرد کارگر یقهآبی حوزۀ صنعت، که بهطور سنتی، کلیشهای حامل پتانسیل انقلابی است، طی دههها با طیف متنوعی از عاملیتهای رادیکال جایگزین شده که صدای آنها در قیام انقلابی ژینا به درجات مختلف به گوش رسید. در اینجا، من سعی میکنم برخی از این عاملیتها و چگونگی تأثیر (محدود) آنها را بر چپ روشن کنم.
با وجود سیاستهای دولتی که از طریق تضعیف قدرت چانهزنی فردی و جمعی کارگران، منجر به «عدم سازماندهی طبقه کارگر در ایران» شد، طبقه کارگر و روشنفکران آن از حداقل گشایش در عرصۀ سیاسی برای سازماندهی دوبارۀ خود استفاده کردند. طبق قانون، کارگران حق دارند یکی از سه گزینۀ شورای اسامی کار، انجمن صنفی یا نمایندۀ کارگران را داشته باشند. با این حال، بیکاران، کارگران شاغل در شرکتهای بزرگ دولتی و کارگران شاغل در کارگاههای کوچک حق تاسیس هیچگونه تشکلی را ندارند (مالجو، ۱۳۹۶ ،۴۷ - ۶۱). ناگفته نماند که شوراهای اسلامی کار تنها مجموعههای دستساز طبقه حاکم هستند و وجود آ نها هیچگونه بهبودی را در وضعیت معیشتی کارگران در پی نداشته است. علیرغم سرکوب وحشیانۀ هرگونه خودسازماندهی مستقل، ظهور مجدد سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه در سال 1383 و ادامۀ فعالیت آن و اعتصابات گستردۀ سندیکای کارگری کارخانه نیشکر هفتتپه از سال 1396، دو لحظۀ تاریخی از مقاومت سازمانیافته به رهبری اتحادیههای چپ هستند. نقطۀ مشترک دو جنبش، علاوه بر استراتژیهای آنها، این است که هر دو شاهد ظهور بازیگرانی بودند که قبلاً در درون چپ نادیده گرفته شده بودند. در زمان نوشتهشدن این متن سه نفر از فعالان سندیکایی کارگران اتوبوسرانی (رضا شهابی، حسن سعیدی و داوود رضوی) در شرایط سخت زندانی هستند (رضا شهابی و حسن سعیدی در شهریور 1403 و پس از بیش از سه سال حبس آزاد شدند و داوود رضوی همچنان در زندان است). شهابی و سعیدی علاوه بر جرمانگاری فعالیت صنفیشان، به دلیل ملاقات علنی با دو معلم و فعال صنفی فرانسوی در ماه می 2022 به جاسوسی متهم شدند (متولی، 2022). در این جلسه مترجم سندیکا، آنیشا اسداللهی، معلم، زن جوان تحصیلکردۀ فعال حقوق کارگران، این فعالان کارگری را همراهی میکرد. در چهار سال گذشته، آنیشا بارها به دلیل فعالیتهای خود در زمینۀ حقوق کارگری دستگیر و زندانی شده است. وی در جریان انقلاب ژینا به دلیل دیدار و اعلام همبستگی با فعالان کانون صنفی معلمان بار دیگر با اتهامات معمول «اجتماع و تبانی برای ارتکاب جرائم علیه امنیت یا فراهمنمودن وسایل آن» و «تبلیغ علیه نظام» دستگیر و به پنچ سال حبس تعزیری محکوم شد. او یکی از فعالان کارگری است که در حوزههای ستم جنسی و جنسیتی، ضدسرمایهداری و در دفاع از حقوق کارگری مینویسد و ترجمه میکند. آنیشا از مرداد 1402، پنج سال حبس خود را در زندان میگذراند و نامههایی در همبستگی با مردم فلسطین و در مخالفت با اعدام (خواستی مطلق، در اندیشه، اراده و عمل) منتشر کرده است.
اعتصابات شرکت نیشکر هفتتپه نیز با نام سپیده قلیان گره خورده است. او یک فعال اهل دزفول در استان خوزستان در جنوب ایران است. سپیده نخستینبار در سال 1397 در سن 23 سالگی هنگام تهیۀ گزارش از اعتراضات کارگری دستگیر و به 19 سال و نیم حبس محکوم شد که بعداً به پنج سال کاهش یافت. او زمانی که در شهر اهواز زندانی بود، در مورد شرایط وحشتناک زنان زندانی نوشت. سپیده بهویژه توجه را به رنج زنان عرب جلب کرد، جامعهای که صدایش حتی اگر عامدانه حذف نشود، بهندرت در جنبشهای فمینیستی یا دیگر جنبشهای سیاسی شنیده میشود. سپیده اما به دلیل ویژگیهای ظاهریاش در کنار عوامل دیگر، به چهرهای بحثبرانگیز بدل شد و در شبکههای اجتماعی مورد حمله قرار گرفت. او با وجود اینکه از خانوادهای سنتی و شهری حاشیهایشده میآید، عکسهایی بدون حجاب اجباری، با رنگ موها و آرایشی جالب توجه از خود منتشر میکرد. کاری که پیشتر معمولاً با فعالیت مدنی و فعالان کارگری همخوان نبود. آمدن او از یک شهر پیرامونی، تصورات سیاسی محدود دربارۀ یک فعال چپ را برای بسیاری به چالش کشید. سروناز احمدی، مددکار اجتماعی، فعال حقوق کودکان و مترجم کتاب «انقلاب در نقطۀ صفر» نوشتۀ سیلویا فدریچی و کتاب «زنان و جامعه، قدرت و واژگونی» نوشتۀ ماریاروزا دالاکاستا و سمانه اصغری، فعال حقوق کودک و ندا ناجی، فعال فمینیست و حامی حقوق کارگران، از دیگر زنان چپ در تهران هستند که در جریان انقلاب ژینا به دلیل فعالیتهای مدنی خود دستگیر شدند. این چهرههای زن جوان که مبارزات اجتماعی و سیاسی آنها در تلاقی جنسیت و طبقه صورت میگرفت، نقطۀ تمرکز چپ را که مدتها پاشنۀ آشیل آن بود، یعنی بهرهکشی و تبعیض علیه زنان را به چالش کشیدند و آن را به عرصهای جدید اما دامنهدار در مبارزۀ چپ بدل کردند.
جنبش زنان در ایران پس از انقلاب 57، عمدتاً تحت تأثیر احزاب سیاسی بود که زنان برای آنها بیشتر جنبۀ حامیانی را داشتند که جمعیت آنها را افزایش میداد و خواستههای فمینیستی آنها که هیچگاه اولویت نداشت به زمان بعد از کسب قدرت سیاسی توسط حزب به تعویق میافتاد. هرچند که این روند قطعا در همۀ جغرافیاها و همۀ جریانات سیاسی بهطور بلامنازعی دست بالا را نداشته است (کتاب «جنسیت و ملیتانتیسم در کردستان ایران»، نوشتۀ فاطمه کریمی از معدود آثاری است که تعاملات درون حزب کومله را از منظر جنسیتی و با توجه به تجربه زیسته زنان پیشمرگه در این سازمان بررسی میکند). شمار کمی از تلاشهای مستقل برای سازماندهی در جهت حقوق و مطالبات زنان، حتی وقتی توسط چپ نابود نشد، نادیده گرفته شد (حسینخواه، 2018). اولین تلاشهای عمومی مانند کمپین یک میلیون امضا برای لغو قوانین تبعیضآمیز که در سال 1385 راهاندازی شد، برنامهای لیبرالی معطوف به تغییر قوانین در مجلس داشت. اگرچه تعدادی از زنان چپ بهطور مستقل در این کمپین فعال بودند، فعالیت فمینیستی -برای اکثریت چپ و همانطور که توسط دولت تبلیغ میشد- «مسئلۀ طبقۀ متوسط» باقی ماند. در هژمونی گفتمانهای ضد چپ، فمینیستهای چپ (برای مثال در وبسایتهای بیدارزنی و از 1397 دیدبان آزار) فضای بسیار محدودی را در حوزۀ عمومی با حضور خود در صحنه، آن هم عمدتاً بهطور آنلاین اشغال کردند (زنگنه، 1394). ظهور یک نیرویِ چپ بهسرعت در حال توسعه اما کوتاهمدت دانشجویان آزادیخواه و برابریطلب (داب) در دانشگاههای ایران در دهۀ 1380 -پس از دو دهه غیبت و حضور نامرئی- هم به جنبش زنان و هم به جنبش کارگری کمک کرد و جان تازهای به دانشگاهها دمید. این جنبش جدید به ظهور بحثهایی درباره موضوع عدالت اجتماعی، انتقاد از سیاستهای نئولیبرالی ایران و چالشهای مربوط به سانسور و فقدان آزادی بیان کمک کرد (وهابزاده، 2021). براساس نتایج یک مطالعه، این جنبش چپ جدید نسبت به فعالان چپ قبلی جایگاه مهمتری را به موضوع نابرابری جنسیتی داده است و این به دلیل «فراگیر و تا حدودی رادیکالیزهشدن مطالبات زنان» در کل جامعه بود (مرادی، 2023). داب علاوه بر کمیتۀ زنان، کمیتههای ویژۀ اقلیتهای قومی و اقلیت های مذهبی نیز داشت ( 2020,Rivetti). جنبش دانشجویی با شعار «دانشگاه، آخرین سنگر آزادی است»، بهطور سنتی یکی از مترقیترین جنبشهای ایران چه برای لیبرالها و چه برای چپها بوده است. در جریان اعتراضات گستردۀ سال 1398 که بخشی از آن به دلیل نارضایتی از مشکلات اقتصادی و اخبار مربوط به فساد دولتی و همچنین حمایت از اعتصاب کارگران کارخانۀ نیشکر هفتتپه بود، دانشجویان تظاهراتی ترتیب دادند و شعارهایی مانند «فرزند کارگرانایم، کنارشان میمانیم» و «کارگر زندانی آزاد باید گردد» سر دادند (رادیو فردا، 1397). دانشجویان چپ در چارچوب قیام انقلابی «ژن، ژیان، آزادی»، اعتراضات دانشگاهی را سازماندهی و تا به امروز حفظ کرده و هزینه بسیاری از مجازات زندان تا اخراج از دانشگاه و خوابگاه متحمل شدهاند. آنها با شعارهایی از قبیل «فقر، فساد، گرونی، میریم تا سرنگونی»، «بیگاری، بیکاری، حجاب زن اجباری» و «مرگ بر ستمگر، چه شاه باشه، چه رهبر»، خواست عدالت اجتماعی را که سنتاً به چپ تعلق داشته با مبارزات خود علیه آپارتاید جنسیتی و گرایشهای سلطنتطلبی راستگرا ادغام کردهاند.
عامل دیگری که شاید ویژگیهای یک نیروی چپ کلاسیک برای تغییر را نداشته باشد، موضوع تشکیل جمعیت «مادران دادخواه» است. همانطور که پیشتر ذکر شد، در تابستان 1367 بیش از 5000 زن و مرد، پیر و جوان، مسلمان و مارکسیست در زندانهای ایران اعدام و بسیاری از آنها در گورهای دستهجمعی و بینام در گورستان دفن شدند و خانوادههایشان هرگز از محل دقیق دفن آنها باخر نشدند. این مادران که حول غم و اندوه عمیق از قتل فرزندان و عزیزانشان و عزم خود برای عدالتخواهی برای آنها جمع شده بودند، جمعیتی را تشکیل دادند که بعدها به نام «مادران خاوران» شناخته شد. پس از اعتراضات گسترده به نتایج انتخابات سال 1388، مادران عزادار معترضانی که در این راهپیماییها کشته شده بودند، به این مادران پیوستند. در آبان 1398، جمهوری اسلامی در پاسخ به اعتراضات سراسری ناشی از افزایش قیمت سوخت، اینترنت را برای یک هفته تمام قطع کرد و صدها معترض را در گوشه و کنار کشور به قتل رساند. این خانوادههای عزادار و بهویژه مادران، بدون ترس از هیچچیز و برای پیگیری مطالبۀ فرزندانشان برای زندگی شایسته و عزت برای تمامی به حاشیه راندهشدگان گرد هم آمدند تا جمعیت «مادران آبان» را بسازند. پس از آن خانوادههای قربانیان پرواز اوکراینی نیز برای عدالتخواهی اعضای خانواده خود که به طرز فجیعی کشته شده بودند، گرد هم آمدند (خسروی اوریاد، 2022). در تمام طول قیام ژینا، این مادران در کنار مادران (و خانوادههایی) که عزیزانشان جان خود را در 9 ماه گذشته از دست داده یا مجروح شده بودند، ایستادند، به این نیروها پیوستند و خواستار عدالت شدند. کنشگری آنها مادرانگی را به امری سیاسی بدل کرده و این مبارزۀ «خصوصی» را به حوزه وسیعتر جنبشهای اجتماعی و چپگرایانه آورده است. (لازم به ذکر است این مطلب پیش از سخنرانی تعدادی از خانوادههای دادخواه در همایش «همکاری ملی برای نجات ایران» در جولای 2025 نوشته شده است؛ امری که ناتوانی چپ را در همراهی خانوادههایی بدون پسزمینه سیاسی خاصی نشان داد.)
«چپ اقتصادگرای» ایرانی به لطف ظهور عاملان جدیدی که از طریق فعالیتهای آنلاین و میدانی خود، مسئلۀ جنسیت را در کانون توجه قرار دادهاند، تا حدودی توجه خود را به موضوع جنسیت و ستم جنسی و جنسیتی معطوف کرده است. با این حال، همانطور که کامران متین میگوید «مسئلۀ ملیتها» که در جریان انقلاب «ژن، ژیان، آزادی» برجسته، عمدتاً در جنبش و گفتمان چپ در ایران مورد غفلت قرار گرفته است. این غفلت بهرغم آن است که بعضی از سازمانهای مارکسیستی پس از انقلاب در استراتژیهای خود به مسئلۀ حق تعیین سرنوشت برای «اقلیتهای» ساکن ایران اشاره کردهاند. چپ همچنان از پرداختن به این مسئله و قدرت وحدتبخشِ به رسمیت شناختن عاملیت، هویت و مبارزۀ ملتهای ساکن ایران غافل مانده است. در حالی که نیروهای راست افراطی سلطنتطلب در دیاسپورا شعار «یک ملت، یک زبان، یک پادشاه» و دستور کار اقتصادی نئولیبرال را اشاعه میدهند، اقلیتهای اتنیکی و ملی ایران را چنان که در انقلاب ژینا به ویژه درباره مردم کورد و بلوچ دیدیم گفتمانی جذب خواهد کرد که صدای آنان باشد و مبارزهشان را با سایر مبارزهها در تقاطعهای دیگر ستم جنسی و طبقاتی پیوند دهد.
چپ، همبستگی فراملی و تمرکززدایی
در پایان میخواهم بر دو لحظه موضعگیری ضدامپریالیستی از سوی چپی که تحت عنوان اقتصادگرا طبقهبندی شد و نمونهای از همبستگی فمینیستی فراملی با چپ تمرکز کنم. در مهر ماه سال 1398، 45 اتحادیه کارگری در ایران بیانیهای با عنوان «کارگران ایران در کنار کوردستان سوریه ایستادهاند» منتشر کردند. آنها از یکسو همبستگی خود را با کارگران، مردان، زنان و کودکان کوردستان سوریه اعلام کردند و از دیگر سو، امپریالیسم آمریکا تحت حکمرانی دولت ترامپ و همچنین جنگافروزی اردوغان علیه غیرنظامیان در سرزمین خودشان (روژاوا) را محکوم کردند. آنها معتقدند «دنیای کارگران دنیای صلح، آزادی، برابری و کرامت انسانی است. متجاوزان به این حقوق و اصول انسانی در پیشگاه تاریخ سرافکنده و نهایتا محکوم به زوال هستند» (ایلنا، 1398). این بیانیه نشاندهنده توجه جنبشهای کارگری به تحولات منطقه و بهویژه کوردستان است، توجهی که در طول قیام کنونی و بهویژه در پیوند با شعار «ژن، ژیان، آزادی» و بعدتر در مواضع آنها نسبت به نسلکشی در غزه همچنان وجود دارد. چنانکه در بیانیه سندیکای کارگران شرکت واحد در خرداد 1404 آمده است: «سندیکای کارگران شرکت واحد اتوبوسرانی تهران و حومه بر این باور است که جنایات دولت اسرائیل علیه مردم فلسطین، تنها با فشار جهانی و اتحاد نیروهای مدنی و کارگری از سراسر جهان متوقف خواهد شد.»
در اردیبهشت 1401 با یک روزنامه نگار اهل ترکیه درباره پتانسیل ایجاد همبستگی فراملی در میان زنان در خاورمیانه در مبارزه با زنکشی گفتگو کردم. او در پاسخ به سوال من در مورد چشماندازهای دستیابی به برابری زنان در جامعه، به مدل روژاوا اشاره کرد و گفت در این سیستم هیچکس در حاشیه نمیماند و همه تشویق میشوند تا در تصمیمگیریها مشارکت کنند و در جامعه خود تاثیرگذار باشند. افزایش مشارکت سیاسی زنان در قالب شوراها، مجهزکردن آنان به ژنولوژی بهعنوان دانشی زنمحور، و حفاظت از آن در برابر خشونت (مانند آنچه در روستای ژنوار محقق شده) از اصلیترین اهداف انقلاب روژاوا بوده است. از آنجایی که اندیشه چپ تاکنون در ایران غالبا مردانه و مرکزگرا بوده، من توجه و الهامگرفتن از این الگو را که از جایی در کوردستان، در حاشیۀ دنیای اروپامحور میآمد بعید میدانستم. تنها چهار ماه پس از گفتگوی ما شعار «ژن، ژیان، آزادی» که در سراسر کشور طنینانداز و به زبانهای دیگر رایج در ایران ترجمه شد و صدای نوجوانان و زنان جوانی چون سارینا اسماعیلزاده را به گوش همه جهان رساند.
در این نوشته سعی کردم نشان دهم که چگونه مسئله جنسیت راه خود را، هرچند محدود، به چپ ایران در مرکز باز کرده است. زنان دستورکار مبارزه با ستم درهمتنیده طبقاتی و جنسیتی و گاه مهاجرستیزانه را به بدنه غالب چپ در ایران تزریق کردهاند. آنها از طریق نشاندادن نقش کار بازتولیدی زنان، کمپینهای آنلاین منع خشونت در همه اشکال آن و کارگاههای توانمندسازی زنان و آموزش به کودکان (پناهجوی) محروم از تحصیل کوشیدهاند در مسیر عدالت و کرامت همگان چنانکه آرمان جمعی چپ است مردسالاری غالب در این حوزه را به چالش بکشند. با اینهمه، و بیآنکه به درهمتنیدگی ستم جنسیتی و ستم ملی بیاعتنا باشیم، محور دیگر خیزش «ژن، ژیان، آزادی» که مسئله رفع ستم ملی بود، همچنان در کانون بسیاری مباحثات چپ باقی مانده است. برای نیروی چپ در ایران همچنان این سوال مطرح است که نسبت مردمی که تحت ستم ملی به حاشیه رانده شدهاند، تحت استعمار و استثمار قرار میگیرند و سرزمین و منابعشان غارت میشود و جان بر سر خاموشکردن آتش «ژینگه پارێزی»شان میگذارند با کارگر (جهانشمول) حاوی عاملیت انقلابی چیست و جواب چپ به مسئله «تمامیت ارضی» کدام نیروها را فعال یا از آن دور میکند.